عشق مامان و عروسک ها
سلام دختر گلم ، ماه خوشگلم جمعه تصميم گرفتيم با هم ديگه عروسک هاي پليشيت رو تميز کنيم، به تو گفتم مامان جون اين ها ميخوان برن حموم بعد توي دو سري عروسکها رو انداختم ماشين لباسشويي و بعدش که در آوردم گفتم عروسک ها از حموم اومدن تو هم حسابي خوشحال شده بودي و باهاشون بازي کردي و بعد هم گذاشتيم روي مبل تا خشک بشن و بعد ببريم توي اتاقت. شب که خشک شده بودن گفتم بشين پيش اين عروسک ها با هم ازتون عکس بگيرم اينم عکس خوشگلت ماه کوچولوي مامان و بابا... ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
13:54
هستي عسل و سريرا جون
هفته گذشته پنج شنبه شب خونه عمه زهراي من (مامان افسون) دعوت بوديم خاله آزيتا و حميدرضا رو پاگشا کرده بودن و همه درو هم جمع شديم عمه پروين و بچه ها و عمه زهرا هم که همه بچه هاشون بودن، از اونجايي که تو خيلي سريرا رو دوست داري من اين عکس خوشگل رو ازتون گرفتم که برازم توي وبلاگت سريرا نوه عمه من (يعني دختر دختر عمه مامان افسونه) ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
13:44
عشق مامان مريض شده
سلام عشقم چند روزه که مريض شدي مامان برات بميره، تا مي خوابي انقدر سرفه مي کني تا بالاميياره و بيدار مي شي، چند روز پيش بردمت پيش آقاي دکتر ميلان عزيز و مهربون و آقاي دکتر گفتن 5 روز ديگه براي چک دوباره بيار هستي خوشگله رو من ببينم و دوباره ديروز رفتيم و دکتر بعد از اينکه کلي ازت تعريف کرد و تو هم براي آقاي دکتر ناز کردي دارو هات رو عوض کردن انشاالله که زود زود خوب بشي عشق من،ديشب ساعت 4 صبح از خواب بيدار شدي شير بخوري بعدش انقدر سرفه کردي که ديگه خواب از سرت پريد و تا ساعت 7 صبح بيدار بودي بعدش خوابت برد و من حاضر شدم و رفتم اداره پشت فرمون تا برسم اداره همش مي خواست خوابم ببره الهي فدات بشم بازم عاشقتم هميشه. اينم عکست وقتي که با اون...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
14:14
هستي عزيزم و دکتر ميلان مهربون
سلام عمر و نفس مامان هفته پيش سرما خورده بودي رفتيم پيش (آقاي دکتر ميلان) تو خيلي دکتر ميلان رو دوست داري همش مي گي مامان افسون بريم پيش آقا دکتر . آقاي دکتر گفتن براي اينکه مطمئن بشن تو خوب شدي 5 روز بعد از ويزيت دوباره براي چک بريم پيششون وقتي رفتيم من گفتم آقاي دکتر هستي جون انقدر شما رو دوست داره من اگه اجازه بدين يه دونه عکس از شما و هستي بگيرم مي خوام بزارم تو وبلاگش دکتر هم استقبال کردن و تو رو بغل گرفتن و اين عکس خوشگل رو با آقاي دکتر ميلان انداختي اينم عکست مامان جون ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
8:53
سلام عزيز دل مامان
چند روزه که برات چيزي ننوشتم ، اما الان مي خوام برات بنويسم که بدوني چقدر دوستت دارم و عاشقتم تو تمام هستي و وجود و سرمايه من و بابا هستي دختر خوشگلم الهي مامان فدات بشه... ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
14:04
چارلي چاپلين
هستي عزيزم اين متن رو برام ايميل کرده بودن چون خيلي قشنگ بود گفتم بزارم توي وبلاگت بهترين لحظات زندگي از نظر چارلي چاپلين To fall in love عاشق شدن To laugh until it hurts your stomach .آنقدر بخندي كه دلت درد بگيره To find mails by the thousands when you return from a vacation . بعد از اينكه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري To go for a vacation to some pretty place . براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري To listen to your favorite song in the radio . به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي To go to bed and to listen while it rains outside . ب...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
13:17
سلام نفس مامان افسون
عشق مامان الان ده روزه که من مريض شدم و سرما خوردم تا حالا سه تا دکتر رفتم 8 تا آمپول زدم اما هنوز خوب نشدم، لوزه هام آنژين شده ديروز دوباره من و تو ماماني رفتيم پيش دکتر من و دکتر خدابنده گفت اون آمپول ها و کپسول ها براي اين نبوده دوباره به مامان آمپول داد و کپسول اما چيز ديگه گفت انشاالله يک هفته ديگه خوب مي شي. بعد شب که توي خونه نشسته بودي روي مبل دستاي کوچولوي خوشگلت رو بلند کردي گفتي خدايا مامان افسون من و خوب کن .... مامان من بميرم برات که انقدر به فکر مامانت هستي عشقم. ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
14:01
سلام عروسک مامان
با هم ديگه رفته بوديم حموم توي حمام انقدر آب بازي و جنب و جوش کردي ماشااالله، چون حمام هم گرم بود لپات عين دو تا سيب شده بود منم بخاطر اينکه سرما نخوري از روي حوله تنپوشت پتو دورت مي پيچم و از حمام مي يارمت بيرون بعد جلوي بخاري اطاقت لباساتو مي پوشونم اين عکست رو وقتي ازت گرفتم گفتم مامان فدات بشه قربون اون لپات برم گفتي ببينم مامان افسون عکسم رو حالا اين عکس و برات مي زارم تو وبلاگت که يادگاري بمونه. ...
نویسنده :
افسانه علي آبادي
13:46