هستيهستي، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هستی دنیای مامان

هستی یه دختر باهوش و خوشگل و پر انرژی...

عشق مامان سلام

سلام دختر خوشگلم بايد مامان رو ببخشي كه انقدر دير به وبلاگت سر مي زنه مامان جون توي اداره كه سرم خيلي شلوغه خونه هم كه ديگه نگو و نپرس تا ميام خونه تو مي خواي با من بازي كني بعدش هم درست كردن شام  و يك كم درس خوندن براي اينكه مامانت توي دانشگاه شاگرد اول بشه و ديگه ... الان چند روز هست كه سرما خوردي عشقم يكشنبه هفته پيش رفتيم پيش دكتر ميلان كلي دارو بهت داد تو هم قول دادي به خاطر اينكه آمپول نزني همه شربت ها تو بخوري اما بد قولي كردي عشقم 5 روز بيشتر آنتي بيوتيكت رو نخوردي دكتر گفته بود بايد 7 شب بخوري تا خوب بشي عزيزم بخاطر همين امروز دوباره مي خوايم با بابا اسي بريم دكتر ميلان كه گلو و گوشت و چك كنه انشاالله خوب شده يا نه. راستي ع...
23 بهمن 1391

سلام عشق مامان تولد 3 سالگیت مبارک

سلام زندگی مامان و بابا ١٦/٧/٩١ تولد سه سالگیت مبارک باشه البته ما جشن تولد شما رو پنجشنبه ١٣/٧/٩١ برگزار کردیم و خیلی خیلی هم خوش گذشت هنوز وقت نکردم عسکهای تولدت رو بزارم برات قول می دم به زودی این کار و انجام بدم عشقم.
18 مهر 1391

انشاله زود زود خوب بشی فرشته کوچولوی من

سلام عزیز دل مامان دوشنبه بعد از ظهر ١٦/٥/٩١ دیدم یه کم داغ شده بدنت اونروز من هم حالم خوب نبود سر کار نرفته بودم ساعت ٧:٣٠ بعد از ظهر بود که دیدم حالت خوب نیست زنگ زدم به موبایل دکتر میلان گفت می مونم توی مطب زود بیاید سریع حاضر شدیم با بابا اسی رفتیم دکتر آقای دکتر همه جاتو معاینه کرد و گفت گلوت چرگ کرده قربون اون گلوت برم بعدش پرسید سوزش ادرار نداره گفتم آقای دکتر می گه جبش نمی کنم میسوزه جیشم اما چون شب قبلش تو  اتاقت داشتی با الاکلنگت بازی می کردی یدفه دیدم صدای گریه اومد بعد گفتی پام خورده به دسته الاکلنگم و همش می گفتی جیشم می سوزه خلاصه آقای دکتر دارو دارد و آزمایش عفونت ادرار هم داد و اومدیدم خونه شب تبت خیلی رفت بالا مادت...
19 مرداد 1391

عکس های تولد یک سالگی عشقم

سلام عمر من امروز cd عكسهاي 1 سالگيت رو ديدم گفتم چند تا از اون ها رو برات بزارم توي وبلاگت عروسك من. اينجا دخترم خسته شده بودي گريه كردي بميرم برات اينجا داشتي به كيكت نگاه ميكردي فرشته من اينم كيك تولد عشقم يه جوجوي توپولي بود تولد دو سالگيت خرگوش بود اينم هستي و بابا اسي و كيك اينم آخر تولد كه دختر خوشگلم توي بغل ماماني خوابش برد هنوز كادو ها رو باز نكرده بوديم كه تو خوابيدي   ...
3 مرداد 1391

كيك مامان افسون

چند روز پيش از اداره اومدم خونه كه خاله آزيتا گفت هوس كيك كردم كه خودت درست كني منم گفتم باشه الان ميرم وسايلش رو مي خرم درست مي كنم براتون بعد تو گفني مامان جون كيك مي خوام منم انگيزه ام بيشتر شد و سريع رفتم سوپر ماركت آقاي محمدي وسايلي رو كه لازم داشتم خريدم و براتون اين كيك و درست كردم كه خيلي هم خوشمزه شد ...
26 تير 1391

عكس هستي جون و بابا اسي

سلام زندگي مامان حدود 1 ماه و نيم پيش رفته بوديم شمال وقتي رفتيم لب دريا تو به بابا اسي گفتي مي خوام اسب سوار بشم بعد با هم دوتايي سوار شدين بابا جون هم مواظب بود تو نيفتي عشقم ...
26 تير 1391

عكس هاي جديد هستي جون

عكس هستي جون و رودين جون عشق مامان و رزا جون دختر عمو فرهاد(دوست بابا اسي) عشقم دو هفته پيش كه رفته بوديم خونه الناز اين هم عشق مامان با چادري كه مامانيا براش دوخته البته عكس براي 2 ماه پيشه اين عكسم وقتي عروسك مامان داره براي مامانش عشو مياد حدوداً 2 ماه پيش اينم هستي  جون و محمد حسين حدوداً 3 ماه پيش عشقم داره عروسك ها شو تاب ميده حدوداً 2 ماه نيم پيش اينم اولين شكل هندسي كه دخترم با دستاي خوشگلش با قيچي كه براش خريده بودم بريد و چسبوند 3ماه پيش     ...
7 تير 1391