هستيهستي، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

هستی دنیای مامان

هستی یه دختر باهوش و خوشگل و پر انرژی...

عشق مامان وقتي با لباس احرام خوابيده بودي

داشتم توي کامپيوتر عکس هاي قديمي رو چک مي کردم اين عکست رو ديدم مامان جون اين عکس در تاريخ 17/2/1390 وقتي در شهر مقدس مدينه محرم شديم بريم سمت خانه خدا ازت گرفيم توي بغلم خوابت برده بود مثل ماه شده بودي خاله آزيتا ازت عکس گرفت حالا ديدمش گفتم بزارم توي وبلاگت تا بعداً خودتم اين عکس و ببيني. ...
15 فروردين 1391

اين عکس عشقم وقتي با کفش هاي خاله آزيتا داشت مي رقصيد

عروسک مامان چون تو به کفشهاي پاشنه بلند علاقه داري و مدام کفش هاي من و آزيتا و ماماني ها رو مي پوشي اون رو هم کفشهاي خاله آزيتا رو پوشيده بودي و داشتي مي رقصيدي منم اين عکس خوشگل رو ازت گرفتم مامان جون. ...
14 فروردين 1391

اينم عکس عشقم وقتي داشت استخوان خورش قيمه رو مي خورد

جمعه ها چون هم  من و بابا اسي خونه هستيم. ناهار ها رو با هم مي خوريم. خورش قيمه درست کرده بودم مامان جون بعد تو گفتي استخوان رو مي خوام بخورم اينم عکست مامان فدات بشه عروسک. ...
14 فروردين 1391

دوباره سلام

عشق من توي روزهاي نوروز 1391 خيلي عکس هاي خوشگل از تو گرفتم، ولي هنوز آماده نکردم بزارم توي وبلاگت تا چند روز ديگه همه رو برات آماده مي کنم که ببيني. از عکس هاي مسافرت به شمال گرفته تا سيزده به در
14 فروردين 1391

سال نو مبارک

خداوندا در اين واپسين روزهاي سال همواره دعاي ما اين بوده که، خدايا دست ما به آسمانت نمي رسد اما تو که دستت به زمين مي رسد، عزيزانم را تا عرش کبرياي خود بلند کن و بهترين حالات را برايشان در نظر بگير. پيشاپيش سال نو مبارک دختر خوشگلم امسال سومين بهاري است که تو رو در کنار خودمون داريم مثل يک گل زيبا و خوشبو تمام فضاي خونه رو معطر کردي، عزيز دل مامان انشاالله که 1000 تا بهار ديگه رو ببيني هميشه عاشقت مي مونيم . مامان افسون و بابا اسي   ...
28 اسفند 1390

عشق مامان و عروسک ها

سلام دختر گلم ، ماه خوشگلم جمعه تصميم گرفتيم با هم ديگه عروسک هاي  پليشيت رو تميز کنيم، به تو گفتم مامان جون اين ها ميخوان برن حموم بعد توي دو سري عروسکها رو انداختم ماشين لباسشويي و بعدش که در آوردم گفتم عروسک ها از حموم اومدن تو هم حسابي خوشحال شده بودي و باهاشون بازي کردي و بعد هم گذاشتيم روي مبل تا خشک بشن و بعد ببريم توي اتاقت. شب که خشک شده بودن گفتم بشين پيش اين عروسک ها با هم ازتون عکس بگيرم اينم عکس خوشگلت ماه کوچولوي مامان و بابا... ...
9 اسفند 1390

هستي عسل و سريرا جون

هفته گذشته پنج شنبه شب خونه عمه زهراي من (مامان افسون) دعوت بوديم خاله آزيتا و حميدرضا رو پاگشا کرده بودن و همه درو هم جمع شديم عمه پروين و بچه ها و عمه زهرا هم که همه بچه هاشون بودن، از اونجايي که تو خيلي سريرا رو دوست داري من اين عکس خوشگل رو ازتون گرفتم که برازم توي وبلاگت سريرا نوه عمه من (يعني دختر دختر عمه مامان افسونه) ...
9 اسفند 1390

عشق مامان مريض شده

سلام عشقم چند روزه که مريض شدي مامان برات بميره، تا مي خوابي انقدر سرفه مي کني تا بالاميياره و بيدار مي شي، چند روز پيش بردمت پيش آقاي دکتر ميلان عزيز و مهربون و آقاي دکتر گفتن 5 روز ديگه براي چک دوباره بيار هستي خوشگله رو من ببينم و دوباره ديروز رفتيم و دکتر بعد از اينکه کلي ازت تعريف کرد و تو هم براي آقاي دکتر ناز کردي دارو هات رو عوض کردن انشاالله که زود زود خوب بشي عشق من،ديشب ساعت 4 صبح از خواب بيدار شدي شير بخوري بعدش انقدر سرفه کردي که ديگه خواب از سرت پريد و تا ساعت 7 صبح بيدار بودي بعدش خوابت برد و من حاضر شدم و رفتم اداره پشت فرمون تا برسم اداره همش مي خواست خوابم ببره الهي فدات بشم بازم عاشقتم هميشه. اينم عکست وقتي که با اون...
8 اسفند 1390