هستيهستي، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

هستی دنیای مامان

هستی یه دختر باهوش و خوشگل و پر انرژی...

هستي جون با عمو قناد و عمو هاي جمعه به جمعه

سلام نفس مامان  پارسال آخر سال با محمد رضا و ماهان رفتين برنامه جمعه به جمعه پيش عمو قناد اما چون مامان آخر سال خيلي توي اداره سرش شلوغه خونه هم كه نگو و نپرس عكس ها تو الان مي زارم برات عزيزم نفس مامان اينجا هنوز موهات بلند بود اما هي مي گفتي مامان موهاي من رو كوتاه كن بعدش موهات رو كوتا كرديم. ...
19 تير 1392

عکس 3 ماهگی هستی جون

سلام عشقم امروز 14/3/1392 خونه مامانیا توی کامپیوترشون این عکس ها رو پیدا کردم وقتی 3ماهه بودی رفته بودیم خونه خاله ملیحه (خاله مامان افسون) تولد2 سالگی محمد حسین بود این هم چند تا از عکس هاش قربونت برم مامان جون اینم عکس محمد حسین ...
14 خرداد 1392

عشق مامان سلام

سلام دختر خوشگلم بايد مامان رو ببخشي كه انقدر دير به وبلاگت سر مي زنه مامان جون توي اداره كه سرم خيلي شلوغه خونه هم كه ديگه نگو و نپرس تا ميام خونه تو مي خواي با من بازي كني بعدش هم درست كردن شام  و يك كم درس خوندن براي اينكه مامانت توي دانشگاه شاگرد اول بشه و ديگه ... الان چند روز هست كه سرما خوردي عشقم يكشنبه هفته پيش رفتيم پيش دكتر ميلان كلي دارو بهت داد تو هم قول دادي به خاطر اينكه آمپول نزني همه شربت ها تو بخوري اما بد قولي كردي عشقم 5 روز بيشتر آنتي بيوتيكت رو نخوردي دكتر گفته بود بايد 7 شب بخوري تا خوب بشي عزيزم بخاطر همين امروز دوباره مي خوايم با بابا اسي بريم دكتر ميلان كه گلو و گوشت و چك كنه انشاالله خوب شده يا نه. راستي ع...
23 بهمن 1391

سلام عشق مامان تولد 3 سالگیت مبارک

سلام زندگی مامان و بابا ١٦/٧/٩١ تولد سه سالگیت مبارک باشه البته ما جشن تولد شما رو پنجشنبه ١٣/٧/٩١ برگزار کردیم و خیلی خیلی هم خوش گذشت هنوز وقت نکردم عسکهای تولدت رو بزارم برات قول می دم به زودی این کار و انجام بدم عشقم.
18 مهر 1391

انشاله زود زود خوب بشی فرشته کوچولوی من

سلام عزیز دل مامان دوشنبه بعد از ظهر ١٦/٥/٩١ دیدم یه کم داغ شده بدنت اونروز من هم حالم خوب نبود سر کار نرفته بودم ساعت ٧:٣٠ بعد از ظهر بود که دیدم حالت خوب نیست زنگ زدم به موبایل دکتر میلان گفت می مونم توی مطب زود بیاید سریع حاضر شدیم با بابا اسی رفتیم دکتر آقای دکتر همه جاتو معاینه کرد و گفت گلوت چرگ کرده قربون اون گلوت برم بعدش پرسید سوزش ادرار نداره گفتم آقای دکتر می گه جبش نمی کنم میسوزه جیشم اما چون شب قبلش تو  اتاقت داشتی با الاکلنگت بازی می کردی یدفه دیدم صدای گریه اومد بعد گفتی پام خورده به دسته الاکلنگم و همش می گفتی جیشم می سوزه خلاصه آقای دکتر دارو دارد و آزمایش عفونت ادرار هم داد و اومدیدم خونه شب تبت خیلی رفت بالا مادت...
19 مرداد 1391